-
شیطونک
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 09:13
-
دندونک !
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 08:39
روز جمعه که خونه مامان بزرگ بودیم . ساعت ۵:۲۵ دقیقه . ایلیا دست عمه جون رو گاز گرفت و اونوقت بود که عمه یهو داد زد :یه چیزی به دستم خورد . همه ریختیم اونجا و دیدیم که بله یه چیز سفید رنگ در اندازه سر سوزن از فک پایین زده بیرون و بدین ترتیب (( ایلیا بی دندون )) تبدیل به (( ایلیا تیز دندان )) شد . امروز هم که دوشنبه اس...
-
زمستان .
چهارشنبه 25 دیماه سال 1387 07:53
بالاخره برف زمستانی زمین رو سپید پوش کرد و برای اولین بار آقا ایلیا برف دید . فکر کنم براش تجربه جالبی بود ( شاید با خودش میگفت : آخ جون چقدر شیر !!!! )
-
نگاه غریبانه ....
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 12:29
-
محرم .
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 08:11
پارسال که جوجه هنوز تویه شکم مامانی بود روزهای محرم یه حالی داشتیم و نذر کردیم تا هستیم اون هم نوکری در خونه آقا رو بکنه . امسال هم براش لباس سقایی خریدم و اونو به خدا و حسینش سپردم . پسرم نمیدونم به سن من برسی تو هم وقتی اسم اباالفضل میاد اشک تویه چشمت حلقه میزنه یا نه . نمیدونم چیزی از این عاشورا میمونه یا نه . اما...
-
جی جی
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 08:06
یه چند وقتیه که اقا سر حال نیست . حدود ۲ هفته پیش با هم رفتیم پیاده روی که یه خورده بهش سرما زد . بینی کوشولوش هم گرفت . دکتر هم بردیم اما نشد که نشد . حالا بعد از ۲ هفته باز هم اذیت میشه . لثه هاش هم خیلی حساس شده . میگن داره دندون در میاره اما من که نمیدونم . !! به هر حال یه روز خوبه یه روز بد اخلاق . من هم که ۲...
-
استاد ایلیا
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 08:19
آقا ایلیا برای اولین بار بدون کمک غلتید . روز ۴شنبه ساعت ۷ شب وقتی حسابی شارژ بود یه پل وارونه زد و برای اولین بار در عمرش بدون کمک غلتید . البته تا صبح دیگه مارو سرویس کرد . چون یه کار جدید یاد گرفته بود و حتی وقتی خواب بود چرخ میزد .
-
آقا ایلیا
دوشنبه 11 آذرماه سال 1387 17:10
پسرم دیگه داره خودشو شیرین میکنه . برامون تعریف میکنه . فریاد میزنه و تازه دل کوچیکش هم برام تنگ میشه . ژ
-
تایگر و دوستان !!!!!!!
جمعه 17 آبانماه سال 1387 20:40
-
عالیجناب بر اریکه سلطنت !!!!!
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 11:21
-
هنرمند کوچک .
شنبه 11 آبانماه سال 1387 08:24
پسرم حالا دیگه تقریبا هر روز داره کارهای جدید انچام میده . از بازی با لبهاش گرفته تا لوس شدن و حرکت بصورت کرم پشت و رو . ( یعنی اینکه یه کرم رو در نظر بگیر که به پشت افتاده و میخواد حرکت کنه ! )
-
ایلیای بابا
شنبه 11 آبانماه سال 1387 08:05
-
کارهای جدید .
سهشنبه 30 مهرماه سال 1387 08:56
حالا دیگه پسرم داره کارهای جدیدتری انجام میده . کارهایی مثل : خودن انگشت شست و گاهی هم که جو گیر میشه همه مشتشو میکنه تویه دهنش و ملچ و مولوچ میخوره . حرکت دورانی حول محور ایکس ها . یعنی اینقدر پا میزنه تا دور خودش یه داره کامل بزنه . حالا در جهت عقربه یا خلاف عقربه بمونه . دیروز هم با دهنش صدا در میاورد و به اصطلاح...
-
مسلمان شدن ایلیا !!!!!
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 22:18
بالاخره دیروز مورخه چهارشنبه ۲۴-۷-۸۷ مراسم مسلمان شدن آقا ایلیا انجام شد و اصطلاحا عملیات ( DULATION CUT ) رو انجام دادیم . در این مراسم که بسیار دردناک هم بود حدود چند سانتیمتر از آن موضع محترم کوتاه گردید !!!! عکسهای مراسم متعاقبا آپ خواهد شد . فعلا این عکسو که شب قبل از مراسم گرفتم داشته باشید.
-
ایلیای قهرمان
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 07:43
-
قهرمان کوچک
شنبه 6 مهرماه سال 1387 15:12
ایلیای بابا حالا خیلی پیشرفت کرده . هرجا بابایی میره با چشمهای قشنگش دنبالش میکنه . ۴ شنبه هم واکسن زد که خیلی دردش اومده بود و با اشاره به من میگفت که : بابایی درد داشت . حالا دیگه خیلی با هم حال میکنیم و برام بیشتر میخنده . این هم موش کوچولو .
-
یه کار جدید
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 11:31
روز یک شنبه ایلیا یه کار جدید کرد . اون برای اولین بار به روی شکمش برگشت و اصطلاحا غلتید .
-
این سرم و این بدنم !!
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 10:09
ایلیای بابا 2 روزه گردن میگیره . یعنی به جای اینکه کله اش مثل ژله روی بدنش بلغزه ، نگهش میداره اما طفلکی زود خسته میشه و با حرکتی هد گونه اونو محکم به اولین مانع میکوبه و بعدش هم که معلومه .... بابایی بابا ...
-
مادر
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 09:58
بزرگترین کاری که یک پدر میتواند برای فرزندانش انجام دهد اینست که مادرشان را دوست بدارد .
-
پسر بابا
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 09:53
از دیروز قطره ویتامین دی ایلیا رو قطع کردم و به جای اون از مولتی ویتامین استفاده میکنم . ظاهرا مشکل نفخ معده اش هم حل شده قطره کارمینت هم براش ظاهرا خوب بود . هرچند بعد از خوردنش یه چند دقیقه ای قیافه اش رو کش میداد . دیروز و شب قبلش برای اولین بار به صداهای ما واکنش میده و به طرف صدا برمیگرده . وقتی هم بغلش میکنم با...
-
موش کوچولو
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 12:32
یه چند وقتیه که واقعا وقت نمیکنم بنویسم . چون تازه تازه نینی کوچولو داره اون روش رو نشون میده و جدا دچار کم خوابی شدیم . هم من و هم مامان کوچولو . آقا صبح تا عصر خوابه و تازه شب که میشه بی خوابی به سرش میزنه و به من میفهمونه که بابا : پاشو ببین هوای ساعت ۲ تا ۵ صبح چقدر خنکه !!!!!!!!!!!!!!!!! الان هم دوتایی ( من و...
-
یه موشه کوچولو .
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 10:19
-
پیامک .
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 09:23
دیروز ساعت 1 که داشتم با کلافگی ترافیک خیابونها رو رد میکردم به دفعه یه اس ام اس به دستم رسید که نویسنده اش اولین بار بود برای من پیام میفرستاد . متن پیامک اون اینچنین بود : سلام بابا قشنگه ، عروسیتون با مامانی مبارک . ( ایلیا ) دوستت دارم ، دلم برات تنگ شده . دیشب خیلی مزه داد پیشم خوابیدی . تازه یادم اومد که سالگرد...
-
شناسنامه
شنبه 5 مردادماه سال 1387 10:38
امروز راس ساعت ۱۰ شناسنامه آقا ایلیا صادر شد و از امروز هویت قانونی پیدا کرد . راستی اسمش هم برای نظام وظیفه ارسال شد .
-
و سرانجام فرشته ای آمد .
شنبه 29 تیرماه سال 1387 20:57
پسرم . این هدیه خداوندی با ورود خودش دوباره به یادمون آورد که خدا خیلی مهربونه .
-
روز موعود ..
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 12:28
بالاخره پس از ماهها انتظار روز موعود فرا رسید و قراره مهمون ما هم برسه . فقط از خدا برای مامان کوچولو و مهمون عزیزمون طلب سلامتی میکنم .
-
تولد .
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 09:48
الو ... مامان خانومی سلام . تولدن مبارک . راستی جام خیلی کوچیک شده ،ببخشید اگه زیاد دست و پا میزنم . آخه واسه دیدنت دارم بال بال میزنم .
-
اتاق خواب ...
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1387 09:52
عزیزم اتاقت قشنگه ؟
-
دعا.
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 08:34
سلام بابایی . کارم یه جایی گیره ،دعا کن ردیف بشه . مرسی .
-
الو .... مامانی ...
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 08:02
الو ... مامانی سلام . من دارم از تویه شکمت باهات حرف میزنم . میخواستم بگم روزت مبارک . الو ..... ( ای بابا این هم که آنتن نمیده . . الو ......)