بیلی بیلی .

بعد از چند روزی که یه خورده گرفتار بودیم .

دیروز با بیلی کلی حال کردیم .

اول از همه غذا خوردیم که تقریبا تفریح مشترک هر دوتامونه و بعد از اون هم قایم باشک .

بیلی دیروز داستان بز بز قندی رو یاد گرفته اما فقط اسم حبه انگور رو  یادش مونده چون خوراکیه !

قراره فردا هم با هم بریم  برف بازی  .

هفته قبل ه مرفتیم البته زیاد نشد وایسیم چون هوا سرد شد اما فردا اگه خدا بخواد زودتر میریم .

پس تا فردا !!

نظرات 1 + ارسال نظر
آذین شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ http://www.azinazarakhsh.blogfa.com

سلام به ایلیا نازدانه و پسرک با هوش ! ایلیا عزیزم نازم من که باید اول سپاس گذار شوم از بابا جان ومادر نازت که چقدر به ناز ودر دنیایی ادبیات تو را زاده کرده و ... به مادر جانت مینویسم من از راهی دور نوشته هایتان را میخوانم اولین مادر وبابا را من دیدم که اینقدر سعی وتوجه در پرورش اولاد شان دارند خوشا بهال شما آفرین تان من که زیاد مسرورم ..کودکی زاده شده در خانه فرهنگی ..این اولین تجربه من است که میبینم در واقعت من زیاد مسرورم من همیشه میایم و کودکی خودرا در کار هایی ایلیا جان میخوانم .. شما وضع افغانستان را مبیبینین که کودکان شان چقدر رنجیده است و کمی قد کشید دست به کاری میزنن و خرچ خانواده شا ن را به دوش میگیرن ونان آور خانواده شان میشوند ....این اولین باریست که من به کارکردهای شما سر میخورم ویا کودک در افغانستان هیچ ارزشی ندارد که به سوی انها نگاه میکنم دلم تکه تکه میشود .... بهر حال خدا کند شیناخت من بر شما ماندگار بماند و من هربار مییایم وشما هم بیاین من منتظیر تان هستم و این دوستی ما پایه دار بماند ...خدا کند من را مثلی خواهر تان خطاب کنین ...من زیاد مسرورم وآشفته کار های فرهنگی تان هستم در اصل بین فارسی زبانان ایران وافغانستان کدام مرزی وجود ندارد من بیشتر نویسنده های ایرانیان را دوست دارم وهیچ مرزی دربین آنها ایجاد نمیکنم همه ما خوهر وبرادر هستیم ...همه نویسنده های افغانها کار های فارسی زبانان ایران را دوست دارند و احترام به آنها قایل هستن ...به امید هرچی بیشتر آشنایی ما حرف هازیاد است ........روی ایلیا جان را میبوسم همیشه نویسا بمانین تا بعد پدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد