روز یک شنبه ایلیا یه کار جدید کرد .
اون برای اولین بار به روی شکمش برگشت و اصطلاحا غلتید .
ایلیای بابا 2 روزه گردن میگیره . یعنی به جای اینکه کله اش مثل ژله روی بدنش بلغزه ، نگهش میداره اما طفلکی زود خسته میشه و با حرکتی هد گونه اونو محکم به اولین مانع میکوبه و بعدش هم که معلومه ....
بابایی بابا ...
از دیروز قطره ویتامین دی ایلیا رو قطع کردم و به جای اون از مولتی ویتامین استفاده میکنم .
ظاهرا مشکل نفخ معده اش هم حل شده قطره کارمینت هم براش ظاهرا خوب بود .
هرچند بعد از خوردنش یه چند دقیقه ای قیافه اش رو کش میداد .
دیروز و شب قبلش برای اولین بار به صداهای ما واکنش میده و به طرف صدا برمیگرده .
وقتی هم بغلش میکنم با اون چشمای مثل موشش بالا رو نیگاه میکنه اون هم دقیقا تویه چشمام .
انگار میخواد بگه : بابا مواظب من هستی ؟؟؟؟؟
دیشب هم که برای اولین بار تویه شبهای گذشته آروم خوابیده بود ده بار بیدار شدم و نگاهش کردم .
انگار آروم باشه بدتره !!!
امروز هم ایلیا مهمونه . میخواد بره خونه نیوشا .
آخه قراره چند وقت دیگه نیوشا هم بیاد برای همین براش مهمونی گرفتن .
راستی خاله مرجان هم اومده بود احوالشو بپرسه اون هم به امید خدا تا ۱۰ روز دیگه لاوین رو میاره .
چه شود ؟
یه دونه پسرم هزارتا دختر دوره اش میکنن .
باید براش کلاس خصوصی بگیرم .
البته با خودم !!!!!!!!!!!!!!!!!
یه چند وقتیه که واقعا وقت نمیکنم بنویسم .
چون تازه تازه نینی کوچولو داره اون روش رو نشون میده و جدا دچار کم خوابی شدیم .
هم من و هم مامان کوچولو .
آقا صبح تا عصر خوابه و تازه شب که میشه بی خوابی به سرش میزنه و به من میفهمونه که بابا : پاشو ببین هوای ساعت ۲ تا ۵ صبح چقدر خنکه !!!!!!!!!!!!!!!!!
الان هم دوتایی ( من و مامان ) داریم سعی میکنیم با یه ترفندی بخوابونیمش بلکه بتونیم ناهار بخوریم .