تولد بیلی ریزه

چند روز دیگه تولد بیلی ریزه است .

دارین براش تدارک میبینیم .

فعلا که ۱۵ تا از دوستاش برای شرکت در تولدش اعلام آمادگی کردند .

بیلی بالاخره دیروز حدود ساعت ۳:۳۰ اقدام به برداشتن اولی ۸ قدم زندگیش کرد .

قدمهایی که هر کدومش برای من و مامانی یه دنیا ست .

بیلی هر روز بهتر از دیروز . 


ردپا

بیلی ریزه میخواد راه بره .

بیلی دو روزه داره بیشتر وامیسته .

حدودا ۲ تا ۳ ثانیه . میگن دیگه میخواد راه بیفته .


روز مامانی

مامان جون سلام .

امسال اولین سالیه که من مامانمو میبینم . پارسال آخه منو قورت داده بودی . یادته ؟

اما امسال اولین ساله که مامان من هستی .

بابایی میگه باید روزتو بهت تبریک بگم . ولی چرا ؟

مگه فقط امروز تو مامان من هستی ؟

شبها که بیدار میشی و به من شیر میدی اون هم با اولین صدایی که از خودم در میارم  مگه مامان من نیستی ؟

وقتی مریض بودم و نمیخوابیدی چطور  ؟

تو همیشه مامان من هستی و همیشه روزه توئه .

من هم همیشه بهت میگم : روزت مبارک .


یه گزارش .

یه یادداشت پیدا کردم :

                                    سومین دندان ایلیا 87/12/30 ساعت 12:30 فهمیدیم و مامان ندا اولین کسی بود که متوجه شد . سومین دندان از پایین .


روز نهم فروردین چهارمین دندون پیله کرد و بیرون زد .

روز 13 نوروز به همت آقا احسان بیلی بابای کردن یاد گرفت . 

تویه عید دست زدن هم اضافه شد .

روز زانو نشستن آقا ایلیا از روز دهم بیشتر شده .

ششمین دندان جوجه هم روز 88/01/28


جالب بود برای خودم .

الان جوجه بیشتر جیک جیک میکنه !

لوس شدم هم یاد گرفته .

دیشب هم وقتی خواب بود داشت پیاده روی میکرد که دو بار گرفتمش و بار سوم شاکی شد و مامانی بهش شیر داد و خوابید .