موش کوچولو

یه چند وقتیه که واقعا وقت نمیکنم بنویسم .

چون تازه تازه نینی کوچولو داره اون روش رو نشون میده و جدا دچار کم خوابی شدیم .

هم من و هم مامان کوچولو .

آقا صبح تا عصر خوابه و تازه شب که میشه بی خوابی به سرش میزنه و به من میفهمونه که بابا : پاشو ببین هوای ساعت ۲ تا ۵ صبح چقدر خنکه !!!!!!!!!!!!!!!!!

الان هم دوتایی ( من و مامان ) داریم سعی میکنیم با یه ترفندی بخوابونیمش بلکه بتونیم ناهار بخوریم .

پیامک .

دیروز ساعت 1 که داشتم با کلافگی ترافیک خیابونها رو رد میکردم به دفعه یه اس ام اس به دستم رسید که نویسنده اش اولین بار بود برای من پیام میفرستاد . متن پیامک اون اینچنین بود :

سلام بابا قشنگه ،‌ عروسیتون با مامانی مبارک . ( ایلیا )

دوستت دارم ، دلم برات تنگ شده . دیشب خیلی مزه داد پیشم خوابیدی .
تازه یادم اومد که سالگرد ازدواجمونه و چه زود گذشت .

شناسنامه

امروز راس ساعت ۱۰ شناسنامه آقا ایلیا صادر شد و  از امروز هویت قانونی پیدا کرد . راستی اسمش هم برای نظام وظیفه ارسال شد .
 

و سرانجام فرشته ای آمد .

پسرم . این هدیه خداوندی با ورود خودش دوباره به یادمون آورد که خدا خیلی مهربونه .